دیوار سنگی

ساخت وبلاگ

توی یک دیوار سنگی
دوتا پنجره اسیرن
دوتا خسته، دوتا تنها
یکیشون تو، یکیشون من
دیوار از سنگ سیاهه
سنگ سرد و سخت خارا
زده قفل بی صدایی
به لبای خسته ما
نمیتونیم که بجنبیم
زیر سنگینی دیوار
همه عشق من و تو
قصه هست، قصه دیدار

همیشه فاصله بوده
بین دستای من و تو
با همین تلخی گذشته
شب و روزای من و تو
راه دوری بین ما نیست
اما باز اینم زیاده
تنها پیوند من و تو
دست مهربون باده
ما باید اسیر بمونیم
زنده هستیم تا اسیریم
واسه ما رهایی مرگه
تا رها بشیم می میریم

کاشکی این دیوار خراب شه
من و تو با هم بمیریم
توی یک دنیای دیگه
دستای همو بگیریم
شاید اونجا، توی دل ها
درد بیزاری نباشه
میون پنجره هاشون
دیگه دیواری نباشه......

پر پرواز...
ما را در سایت پر پرواز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bredrozbelakc بازدید : 16 تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1402 ساعت: 13:51